رنگین کمان زندگی ما

خلاصه آنچه که در هفده هفته اول بارداری گذشت!

سلاااااااام عشق مامان    حالت چطوره دختر خوشگلم؟ این خاطره ای که امروز دارم برات به اشتراک میذارم خلاصه هفده هفته اوله که اون موقع ها نوشتم. راستش  ویار خیلی بدی داشتم و این باعث شد که بیشتر روزها یه جا دراز کشیده باشم یا خواب باشم. در مورد ویار هم مفصل برات صحبت خواهم کرد (در پست های بعدی). حالا این خاطره.    7 مرداد 94      دو سه ماه گذشته علی رغم لحظات خوبش ولی بطور کلی بهم سخت گذشت. خیلی حالم بد بود و همش استفراغ و حالت تهوع و ضعف بینهایت شدید و بی اشتهایی. احساس میکردم همه غذاها بوی گند گربه مرده میده و در حالیکه داشتم از گرسنگی میمردم اما اگه یه قاشق غذا نزدیک بینی ...
28 مهر 1394

خاطره ی بی بی چک مثبت !!!!

   دختر ماهم، عزیز دل مامان،   توی چند ماه گذشته چندبار خاطره بارداریمو واسه خودم یه جایی یواشکی نوشتم. میخوام اونا رو با تو قسمت کنم. حتما وقتی خودت توی این شرایط قرار بگیری( البته اگه دلت خواست ازدواج کنی یا بچه دار بشی) یا در هر حال دیگه، فکر کنم واست جالب باشه که ببینی مامان اونموقع که توی این شرایط بوده چه حسی داشته! آخه میدونی همیشه مامانا جز آدم خیلی بزرگان و تصور اینکه یه روزی مامان آدم دقیقاً همون سن و شرایط آدمو داشته جالبه. خاطراتمو با کمال میل باهات به اشتراک میزارم . این اولین خاطره ست.     چند وقتی بود که حالتهای پیش از قاعدگی رو داشتم ولی زودتر از زمان مورد انتظارم. فکر میکردم مربوط...
26 مهر 1394

سلاااام!!

   دختر نازم سلام. منم مامانت.     این اولین پستیه که میزارم و اولین باریه که واست می نویسم. شاید به نظرت خنده دار بیاد ولی با وجودیکه الان حدود سی هفته ست تو توی بدن من داری زندگی می کنی ولی هنوز یکم اطلاق کلمه "مامان"  به خودم واسم تازه و جدیده! نمیدونم شاید چون هنوز باورم نمیشه که خدا هدیه به این بزرگی بهم داده  و باورم نمیشه تو اونقدر مهربون و ماه باشی که منو بعنوان مامانت انتخاب کرده باشی.     الان که دارم این جملاتو می نویسم چشمام پر از اشک شوقه. آخه میدونی دخترم؟... من مامانمو بیش از هرچی که فکر کنی دوست دارم، حتی باوجودیکه دیگه خیلی وقته کنارم نیست و...
26 مهر 1394
1